متن اصلی
در یک روز بلند و آفتابی، در شهر بزرگ قزوین، شاه ساسانی در کاخش ایستاده بود. لباس فاخر به تن داشت و یک تاج براق روی سرش دیده میشد. دور تا دورش، دیوارهایی با نقش پرنده و ماه نقش بسته بود؛ یادآور آرامش و مهربانی.کنار شاه، دو سرباز وفادار ایستاده بودند و نگاهشان همیشه آماده کمک بود.
اما جالبترین قسمت این بشقاب، دو شیر نیرومند بود که پایین تخت شاه، روبهروی هم نشسته و انگار مشغول صحبت و بازی بودند.این بشقاب فقط یک بشقاب ساده نبود؛ مثل یک کتاب مصور بود که قصهی شکوه شاهان ایران، دوستی سربازان و قدرت شیرها را به بچهها و بزرگترها نشان میداد. هر وقت میهمانی بزرگ برگزار میشد، این بشقاب جادویی را روی سفره میگذاشتند تا همه، شجاعت و بزرگی و دوستی را به یاد بیاورند.
این بشقاب بخشی از داستان سرزمین ما است. با نگاه کردن به آن، به گذشته سفر میکنیم و یاد میگیریم چطور نیاکان ما شجاعت، دوستی و هنر را در دل اشیا به تصویر میکشیدند.اگر از این آثار نگهداری کنیم، بچههای فردا هم میتوانند داستانهای شاهان، شیرها و قهرمانان سرزمینشان را بشنوند و مثل آنها مهربان و قوی شوند.